چهارشنبه 87 آبان 15 , ساعت 10:11 عصر
قطره ی باران بهترین نشانه ی خدابود
صورتم راشستم زیر باران
قطره هایش آسمانی بود شایدم اشک چشم آن ستاره در غروب تنگ جمعه ها بود
نوشته شده توسط آفاق | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 آبان 15 , ساعت 7:19 عصر
چقدر انتظار برای دیدنت سخت است
چقدر برای نقــــــــاش کشیــدنت سخت است
چگونه جــــــمال تو را نگارینه کنــــد او
که بهر کسی بجز خدای آفریدنت سخت است
بـــــرای دیدن تو چه زجــرها کشیده ام
که صــــــــــــادقانه بگویم ندیدنت سخت است
هـــــــــزارها هزار امتـــحان کردم و دیدم
ز بــــــازار خوبــــــــــان خریـــــدنت سخت است
خمار آلـــــوده ی جامم نمودی و اکنـــون
به میکده در شان ساقی ندیدنت سخت است
چگونه از گنـــــــاه به درگاهت اعتراف کنم
که از سر بی مهری چهره در هم کشیدنت سخت است
هزارها هزار تــــــوبه کردم و شکستم من
به این طریقه ی رندی،سالک پروریدنت سخت است
چگـــــونه به پایان رســـــــــــانم این غـــزل
که صبـــــــر بهر هجـــــــر کشیدنت سخت است
چقدر برای نقــــــــاش کشیــدنت سخت است
چگونه جــــــمال تو را نگارینه کنــــد او
که بهر کسی بجز خدای آفریدنت سخت است
بـــــرای دیدن تو چه زجــرها کشیده ام
که صــــــــــــادقانه بگویم ندیدنت سخت است
هـــــــــزارها هزار امتـــحان کردم و دیدم
ز بــــــازار خوبــــــــــان خریـــــدنت سخت است
خمار آلـــــوده ی جامم نمودی و اکنـــون
به میکده در شان ساقی ندیدنت سخت است
چگونه از گنـــــــاه به درگاهت اعتراف کنم
که از سر بی مهری چهره در هم کشیدنت سخت است
هزارها هزار تــــــوبه کردم و شکستم من
به این طریقه ی رندی،سالک پروریدنت سخت است
چگـــــونه به پایان رســـــــــــانم این غـــزل
که صبـــــــر بهر هجـــــــر کشیدنت سخت است
نوشته شده توسط آفاق | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ